لوزستان

داستان های ذهن من

لوزستان

داستان های ذهن من

غذایی دیگر

سلام دوستان ....مثل اینکه بعد از نوشتن غذایی لوزستانی در وبلاگم خیلی ها اون را درست کردن بخاطر همین من میخواهم غذای دیگر  ی بنویسم به نام سالاد سیب زمینی البته این غذا لوزستانی نیست ولی بین لوزستانی ها    خیلی معروف است

مواد لازم برای سلاد سیب زمینی

               

کاهو                       یک عدد

سیب زمینی                    2عدد متوسط

قارچ                        10 عدد کوچک

خیار شور                  3 عدد کوچک

تهیه سالاد سیب زمینی

کاهو هارا شسته ودرشت درشت خرد کرده

سیب زمینی را آبپز کرده ونگینی خرد کرده.

قارچ ها را شسته و خرد کرده .(توجه داشته باشید که خام خام خرد کنید)

خیار شور هارا شسته وخوردکنید.

در اخر همه چیز را با هم مخلوط کنید وبا سس بخورید

 نوش جان

غذایی لوزستانی

سلام   

دوستان امروز می خواهم یه غذای لوزستانی به شما یاد بدم به نام  عسنرت



مواد لازم عسنرت



ذرت                     یک قوطی

نخد سبز                یک قوطی

سیب زمینی           3عدد کوچک

هویج                     2عددمتوسط

کاهو                                 2برگ

پیاز                       1 عدد کوچک

عسنرت را چگونه تهیه کنم

  سیب زمینی ها را به صورت نگینی خرد کرده و سرخ کنید.

هویج هارا به صورت دراز خرد کرده وسرخ کنید.

ذرت ونخد سبز را بگذارید تا بجوشند.

پیاز را کوچک کوچک خرد کده وسرخ کرده.

ته ظرفی را که می خواهید عسنرت را در آن بریزید رابا دوبرگ کاهو خوب بپوشانید.

ظرفی گرد برداید و همه چیز را در آن مخلوط کنید.

بعد همه ی مخلوط را به آرامی بر روی کاهو ها بریزید .

می توانید به مخلوط خود سس سفید یا اب لیمو یا روغن زیتون اضافه کنید . البته خالیش خوشمزه تره

 نوش جان



چند اسم از لوزستان

لوزلوزلازا لازالوز لوز هیلیزلیلوحکلییییییینالوزبلوزبولوزمینیلوزاین چند اسم رو نوشتم تا با اسم های لوزستانی ها اشنا باشید

سلام

فردا صبح شد .

خب انگار واقعا با حرف پادشاه همه عوض شدن مردم دست به دست هم دادن و بادکنک های روی زمین برداشتن همه با هم  هماهنگ  بادکنک ها رو ترکوندند.............باااام ...خیلی صدای بلندی بود

شرینی هایی که باقی مونده بود رو بین تمام مردم پخش کردیم

بیلبورد های عید شما مبرک رو هم کندیم و بجاش بیلبورد های همه با هم سال پر تکاپو  رو وصل کردیم

یه صبح تا ظحر طول کشید اما خب سیارمون تمیز تمیز تمیز شد

 ظحر که شد همه باهم رفتیم از خونه هامون بشقاب اوردیم تا همه ی سیارمون با هم دیگه غدا بخوریم

ما سفره ی بزرگ از این سر شهر تا اون سر شهر انداختیم وهمه باهم غذا خوردیم. ما برای خوردن غذا مون از ظرف های پلاستیکی استفاده نکردیم تا به طبیعت اسیبی نرسه.


بعد ناهار من ازهمه  خدا حافظی کردم برگشتم خونه مون


اینم یه داستان دیگه خدا حافظ


سلام دوستان عزیز

ادامه ی داستان من

وقتی که پسر پادشاه رو دیدم و بااو کلی بازی کردم .. از بین اون همه سرو صدا صدای نازکی شنیدم

صدای رزی دوست عزیزم بود

که داشت منو برای ناهار دعوت به سر میز میکرد

وقتی به سر میز رفتم همه کسانی که توی قصر کار میکردن اونجا نشسته بودن

همه با دیدن من خوشحالی کردن

با شاه کلی در مورد عید امسال حرف زدیم..قرار شد که امسال به هربچه 3کادو بدیم

و یه کیک بزرگ درست کنیم به اندازه ی یه قصر و به همه لوزستانی ها بدهیم

تا همه خوشحالی عید رو بکنن..بعد ناهار همه به اتاق برای استراحت رفتیم

وقتی شب شد شاه در میدان بزرگ شهر برای مردم حرف زد و گفت امسال سالی پر تکاپو داریم

پس همه خود را برای کار اماده کنیم

بعد توپ عید را زدند و همه خوشحالی کردن و...........در اینده خواهید فهمید